مردک پست که عمــری نمک حیـــــدر خورد
نعـــــره زد بر ســـر مــادر به غرورم برخورد

ایـســـتادم بـــه نوک پنجــــه ی پا امـا حیــــف
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد

هــرچــــه کــردم سـپــر درد و بلایـــش گردم
نشد ای وای که سیلی به رخش آخر خورد

آه زیـنـب تــو نـدیـــدی! بـه خــــــدا من دیدم
مـادرم خــــورد به دیوار ولی با ســــر خورد

ســیـــــلی محـــکـــم او چشـــم مرا تار نمود
مــــادر از من دوسه تا سیلی محکمتر خورد

حسن ازغصه سرش را به زمین زد، غش کرد
بـاز زیـنـب غـــــم یـک مرثیــــه ی دیگـــــر خورد

قصـــه ی کوچـــه عجـیب است عزیـزان اما
وای از آن لحظـه که زهـــرا لگـدی از در خورد . . .
 
شعر از محمدبنواری(مهاجر)
 
 
طرح نوشت: دوباره تصویر کوچه بنی هاشم را دیدم. به نسبت شخصیت ها، کوچه تنگ تر از این بوده.
ان شاءالله سر فرصت اصلاح خواهد شد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

امام خمینی (س): «او [فاطمه زهرا] موجود ملکوتی است که در عالم انسان ظاهر شده است، بلکه موجــود الهی جبروتی در صورت یک زن ظاهر شده است. معنویات، جلوه های ملکوتی، جلوه های الهی، جلــوه های جبروتی، جلوه های ملـکی و ناسـوتی همه در این موجود است.»