جد بزرگوارش مولای متقیان علی(ع) در توصیف عمق غربت و مظلومیت فرزند خود فرمودند:

«صاحــــــبُ هــــــذا الأمـــــرِ الشَّریـــــدُ الطَّریـــــدُ الفَریـــدُ الوَحیـــــــد.»

(امام مهدی(عج)) عهده دار امر (نجات انسان ها) همـان رانــدۀ آوارۀ بی کـس تنهـــــاست.

بحارالانوار 120/51

 

**********************************************

 

مولای من!

آرزو داشتم مرا عبدالمهدی می نامیدند دوست داشتم از همان اول اذان عشق تو را درگوشم زمزمه کرده بودند.ای کاش از ابتدا مرا برای تو نذر کرده حلقه غلامی ات را برگوشم افکنده بودند کاش کامم را با نام تو برمی داشتند و حِرز تو را همراهم می کردند

مهدی جان!

دوست داشتم با نام نامی تو زبان باز می کردم ای کاش آن اوایل که زبان گشودم،نزدیکانم مرا به گفتن((یامهدی)) وامی داشتند

ای کاش مهد کودکم مهد آشنایی با تو بود کاشکی در کلاس اول دبستان آموزگارم الف بای عشق تورا برایم هجّی می کرد ونام زیبای تورا سرمشق دفترچه تکلیفم قرار می داد

در دوره راهنمایی هیچ کس مرا به خیمه سبز تو راهنمایی نکرد. در سال اول دبیرستان کسی مرا باتو که مدیر عالم امکان هستی پیوتد نزد

در کتاب جغرافی ما حرفی از(ذی طوی)و(رَضوی) نبود

در کلاس تاریخ کسی مرا با تاریخ غیبت،غربت وتنهایی تو آشنا نکرد

در درس دینی به مانگفتند(باب الله) و(دیّان دین) تویی

دریغ که درکلاس ادبیات آداب ادب ورزی به ساحت قُدس تو را گوش زد نکردند

افسوس که در کلاس نقاشی چهره مهربان تورابرایم به تصویر نکشیدند

چرا موضوع انشای ما به جای(علم بهتر است یا ثروت) از تو وظهورتو و روش های جلب رضایت تو نبود؟! مگرنه بی تو، نه علم خوبست ونه ثروت؟

کاش در کنار زبان بیگانه زبان گفت و گوی با تو را نیز که آشنا ترین و دیرترین مونس فطرت های بشر است به ما می آموختند. ای کاش وقتی برای آموختن یک زبان خارجی به زحمت می افتادم به من می گفتند: او تمامی زبان ها و گویش ها و لحجه ها... وحتی زبان پرندگان را می داند و می شناسد

در درس شیمی وقتی سخن از چرخش الکترون ها به دور هسته اتم به میان می آمد اشاراتی کافی بود تا من بفهمم تمام عالم هستی و ماسِوی الله به گرد وجود شریف تو می چرخد

ای کاش در کنار انواع و اقسام فرمول های پیچیده ریاضی،فیزیک و شیمی فرمول ساده ارتباط با تو را نیز به ما یاد می دادن
 

درس فیزیک قوانین شکست نور را به من آموخت؛ ولی نفهمیدم((نورخدا)) تویی و مقصود از((یَهدی الله لِنورِه مَن یَشاء)) . از سرعت سرسام آور نور برایم گفتند؛ اما اشاره نکردند شعاع دید امام معصوم تا کجاست و نگفتند امام در یک لحظه می تواند تمام عوالم و کهکشان ها را از نظر بگذراند و از احوال همه ساکنان زمین و آسمان باخبر شود

 

وقتی برای کنکور درس می خواندم ، کسی مرا برای ثبت نام در دانشگاه معرفت ومحبت امام زمان(عج) تشویق نکرد.کسی برایم تبیین نکرد که معرفت امام نیز مراتب دارد وخیلی ها تا آخر عمر در همان دوران طفولیت یا مهدکودک خویش درجا می زنند

 

نمی دانستم عناوینی هم چون دکتر،مهندس، پروفسور و... قراردادهایی در میان انسان هاست که نه تنها به کار کسب ثروت، قدرت، شهرت، و منزلت اجتماعی و گاهی خدمت در این دنیا می آید؛ اصلاً د این وادی نبودم

 

از فضای نیمه بسته مدرسه وارد فضای باز دانشگاه شدم. در دانشکده وضع از این هم اسف بارتر بود. بازار غرور و نخوت، پرمشتری بود واسباب غفلت فراوان و فراهم. فضا نیز رنگ وبو گرفته بود از ((علم زدگی)) و ((روشن مآبی))! خیلی ها را گرفتنار تب مدرک گرایی می دیدم.

 

علم آن چیزی بود که از فلان کتاب مرجع اروپایی یا فلان مجله آمریکایی ترجمه می شد؛ از علوم اهل بیت ع) ، دانش یقین بخش آسمانی کم تر سخن به میان می آمد)

 

مولای من!

 

در دانشکده هم کسی برایم از تو سخن نگفت؛ پرچمی به نام تو افراشته نبود؛ کسی به سوی تو دعوت نمی کرد؛ هیچ استادی برایم اوصاف تو را بیان نکرد.

کارکرد دروس معارف اسلامی و تاریخ اسلام، جبران کسری معدل دانشجویان بود! نه این که از تبلیغات مذهبی ، نشست های فرهنگی ، نماز جماعت ، اردوهای سیاحتی زیارتی ، مسابقات قران ونهج البلاغه و... خبری نباشد...کم و بیش یافت می شد؛ اما در همین عرصه ها نیز تو سهمی نداشتی و غریب و مظلوم و((از یادرفته)) بودی

 

پس از فراغت از تحصیل نیز اداره زندگی و دغدغه معاش، مجالی برای فکرکردن راجع به تو برایم باقی نگذاشت

 

اینک امّا در عمق ضمیر خود تو را یافته ام؛ چندی است با دیده دل تو را پیدا کرده ام؛ در قلب خویش گرمای حضورت را با تمام مجود حس می کنم؛ گویی دوباره متولد شده ام. تعارف بردار نیست.

 

زندگی بدون تو که امام عصر و پدر زمانه ای مردگی است و اگر کسی هم چون من پس از عمری غفلت به تو رسید حق دارد احساس تولدی دوباره کند؛ حق دارد از تو بخواهد از این پس او را رها نکنی و در فتنه ها و ابتلائات آخر الزمان از او دست گیری؛ حق دارد به شکرانه این نعمت پیشانی ادب بر خاک بساید و با خود زمزمه کند


« اَلحمدُ لِلّهِ الّذی هَدانا لِهذا وَ ما کنّا لِنَهتَدیَ لولا أن هدانا اللّه»

 

 

از بزرگی پرسیدم: چرا عصرهای جمعــــــه دل انسان می‌گیرد و غمگین می‌شود ؟ فرمود:

«چون در آن لحظه قلب مقدّس امام عصر (ارواحنافداه) به سبب عرضه‌ی اعمال انسان‌ها،

 

ناراحت و گرفتـــــه است، آدم و عالــــم متأثــــــر می‌شوند. او قـــلب و مــدار وجود است.»